Skip to content

ریحانه تقی‌زاده

می‌نویسم تا زندگی کنم.

  • خانه
  • درباره‌ی من
  • دوستان من

نویسنده: ریحانه

نامه‌هایم

متکلم وحده

تمام روز فکر کردم برای آخرین بار چه برایت بنویسم، هیچ به ذهنم نیامد. آدم وقتی متکلم وحده می‌­شود چقدر می‌­تواند حرف بزند. یک روز، دو روز، سه روز، یک…

توسط ریحانهدسامبر 19, 2020فوریه 28, 2021ارسال یک دیدگاه
نامه‌هایم

زندانی در خانه

امروز آمده‌ام پایین ساختمان بلندی که در آن زندانی شده بودم. بعد از چند وقت طولانی حالا پا روی زمین می‌گذارم. کمی قدم می‌زدم، شاید دیوانگی باشد اما دستانم را…

توسط ریحانهدسامبر 9, 2020فوریه 28, 2021ارسال یک دیدگاه
نامه‌هایم

نامه‌ای برای تو

این من هستم که برای تو نامه‌ای می‌نویسم، خوشحال نباش! زیرا در این نامه خبر از حال خوب و خبری خوب نیست. تو که مرا می‌شناسی، من تنها وقت دردهایم…

توسط ریحانهدسامبر 9, 2020ارسال یک دیدگاه
یادداشت

آینه

نشسته بود کنج خانه، ناگهان دیوار مقابلش شکافت و آینه‌ای از آن زاده شد. مقابلش ایستاد. دختری در میان پیراهن نارنجی، در آغوش کتاب آبی غم صورتش را پوشانده بود.…

توسط ریحانهاکتبر 31, 2020اکتبر 31, 20201 دیدگاه
نامه‌هایم

نامه

امروز بی­‌تاب بودم. بی­‌تاب اینکه بنویسم. اما چیزی نبود که بنویسم. مسخره است،نه. ولی وقتی چند روزی دستت به نوشتن نمی‌­رود انگار فراوش می‌­کنی حتی چطور باید قلم را در…

توسط ریحانهاکتبر 28, 2020دسامبر 9, 20202 دیدگاه ها
داستان

یک شب بارونی

یک سرپناه دید. شروع کرد به دویدن به سمتش، تقریبا خیس شده بود. +3

توسط ریحانهاکتبر 26, 2020اکتبر 31, 20202 دیدگاه ها
داستان

چرا می‌نویسم

چهارده سال داشتم. از تهران به یکی از محله‌های اطراف کرج اسباب‌کشی کردیم. +3

توسط ریحانهاکتبر 21, 20202 دیدگاه ها
یادداشت

معنای زندگی

ساکت نشسته بودم که خواهرم با پرتاب خودش در کنارم روی مبل بی‌مقدمه گفت: «می‌خواهی در مورد معنای زندگی بدانی؟». من که هنوز در شوک پرتاب چند امتیازی او روی…

توسط ریحانهاکتبر 16, 2020اکتبر 19, 20204 دیدگاه ها
داستان

خونه‌ی آقاجون

بازم هم روزی دیگر، کنار حوض نشستم و شلوارم را تا زانو تا کردم پایم را داخل حوض فیروزه­ای گذاشتم. صدای جیغ جیغ بچه­‌ها از دالان­‌های خونه اقاجون رو می­‌شنیدم.…

توسط ریحانهاکتبر 14, 2020اکتبر 19, 20202 دیدگاه ها
یادداشت

اتاق

  با گام‌هایی آرام وارد اتاقم می‌شوم. منظره‌ي پیش رویم، لبخند مي‌زند. +4

توسط ریحانهاکتبر 14, 20202 دیدگاه ها

راهبری نوشته‌ها

1 2 بعدی

دنبال چی می‌گردی؟

دیدگاه‌ها

  • شقایق وفاپور در آینه
  • ریحانه در چرا می‌نویسم
  • ریحانه در یک شب بارونی
  • ریحانه در نامه
  • شقایق وفاپور در نامه

دربارهٔ این سایت

می‌نویسم، زندگی می‌کنم، رها می‌شوم.

شما هم با من بنویسید، زندگی کنید و رها شوید.

دسته‌ها

  • داستان
  • نامه‌هایم
  • یادداشت

شبکه‌های اجتماعی من

اجرا شده توسط: همیار وردپرس