گاهی وقتا حس میکنم قرار است از عصبانیت بترکم یا حتی به سرم میزند که بگیرم خودم را یک دل سیر بزنم.
ولی وقتی که یکم اتیشم خاموش میشود به فکرای احمقانهام میخندم.
اما الان مدتی است که دیگر نمیخندم، ساکت میشوم یا با یک جملهی کوتاه که من نظری ندارم خودم را در اتاقم میفشارم.
دستم امروز میلرزید البته فکر نمیکنم عصبی باشد چون وقتی روی یه حالت خاص قرار میگیرد لرزشش شروع میشود.
در خانهیمان طوفانی از غرب به شرق و طوفانی از شمال به جنوب در جریان است، واضحتر بگویم از شمال اتاقم تا جنوبش از شرقش به غربش و اتاقی که فضای بزرگی ندارد میشود جولانگاه این طوفانها.
در هم برخورد میکنند.
هزار تیکه میشوند.
زیر میزم یا زیر پتویم قایم میشوم.
اهنگ میگذارم، چیزی مینویسم یا به خواب میروم.
این طوفانها همچنان ادامه دارند.
گوشم به انها عادت کرده است.
اما گاهی گوشهایم مثل قلب گنجشککی حساس میشوند.
زیاد میشنوند.
من میخواهم بگویم واقعا حالم خوب است.
به قدرت تلقین اعتقاد دارم.
من حالم خوب است.
میخواهم فکر کنم که خوب هستم و این طوفانها تنها نسیمی خنکاند.
طوفان
جاندلم خب دختر😟
الهی که همیشه خوب باشی و تحت هر شرایطی خوب بمونیٰ❤
گاهی دنیا با آدم سر ناسازگاری میزاره.
و تو باید تلقین کنی که حالت خوبه و مشکلات نمیتونن از پا در بیارنت!
اما کافیه که خودت بخوای دیگه هیچ مشکلی نمیتونه ناراحتت کنه.
من تجربه کردم ریحانه نازنینم، امیدوارم که خیلی زود یه روزی برسه که خودت حال خوبت رو بسازی❤❤