من از دوران کودکی توی خونه شلوار جین به پا میکردم.
اینکار به من یک نظم فکری میداد.
من دائم توی تخیل زندگی میکردم و همچنان زندگی میکنم.
اینجوری یعنی تو خونه ما هزاران آدم میاومد و میرفت و فقط من آنها را میدیدم و میزبانشون بودم. برای همین همیشه توی خونه لباسای مرتب میپوشیدم.
شاید یک جور دیوانگی به نظر برسد، اما برای من یک نظم شخصی به حساب میاید. چرا؟
چون وقتی توی خونه لباسهای خوب میپوشیدم و اصلیترینش شلوار لی بود باعث میشد من همه چی را جدی بگیرم.
بهتره بگم خونه برای من هم خونه بود که با خانواده زندگی میکردم و هم مکانها مختلفی بود که در جایی درس میخواندم، در جایی معلم بودم، در جایی اشپز، در جایی فضانورد، در جایی مامور پلیس، در جایی یک نقاش و طراح لباس. شاید به همین علت است که من خونه را خیلی دوست دارم.
وقتی میخواستم جدی درس بخوانم همیشه خودم را در قالب یک معلم جا میکردم؛ یک شال یا روسری میپوشیدم و به شاگردهای فرضیام تدریس میکردم.
وقتی نوبت من بود تا غذا آماده کنم در قالب یک اشپز معروف پای گاز میرفتم یا یک صاحب رستوران.
من اینگونه بزرگ شدم و خودم را حفظ کردم.
با این کار از لحظه لحظه زندگیام لذت بردم. من همیشه ادم تنهایی بودم و هستم که در تنهایی تنها نمیماند. شخصیتهایی که برای خودم ساختهام و میسازم که هیچ گاه تنهایم نمیگذراند.
میشود گفت من با خودم، دوستای خوبی هستم.
برای همین به شما نیز پیشنهاد میکنم وقتی تمرکز ندارید، بلند شوید و یک لباس بیرونی خوب بپوشید و اتاقتان را به محیط کارتان تبدیل کنید و بشیند پای کار، اگه نتیجه خوبی و لذت بخشی داشت حتما خبرم کنید.
میشه کمی بیرونم بیای
با تیکه بهقول شاعر خیلی حال کردم😁😁😁😍😍😍