سلام دوست عزیزم.

مدت‌هاست که دچار بی‌حوصلگی هستم. حتی به دوستم می‌گفتم آنقدر بی‌حوصله‌ام که کاری را که دوست دارم هم نمی‌توانم انجام دهم. همین‌قدر بی‌انگیزه و بی‌حوصله.

از یک طرف هم نشستن در گوشه‌ای و هیچ کار نکردن و گشتن لابه‌لای پست‌های اینستاگرام و اخبار خسته‌ام کرده بود.

از بیکاری، هم خوشم می‌آید هم بدم می‌اید. یک احساس ضد و نقیض.

اما با خودم گفتم تا کی؟

تاریچجه مثلث بیکاری

برنامه نوشتم. گفتم از فردا انجامش می‌دهم. اما ندادم. باز برنامه نوشتم عنوان بخش‌ها را تغییر دادم باز هم انجامش ندادم.

برنامه نوشتن را کنار گذاشتم. چه چیزی می‌توانست من را به وجد بیاورد.

دقیقا همین لحظه بود که با سریالی مربوط به دنیای نوشتن و نویسندگی و انتشار برخورد کردم.

اشتیاق من را برانگیخت. باعث شد من هم بخواهم بنویسم و کتاب منتشر کنم.

پس سراغ نوشتن رفتم اما باز میان راه آن را رها کردم.

انگار که کم بود.

موتور نوشتن شروع می‌شد اما در جایی خاموش می‌شد.

به دنبال یک محرک گشتم.

خواندن کتاب آن محرکی بود که دنبالش می‌گشتم.

خواندن و نوشتن همراه هم هستند.

اکنون به یک مثلث برخوردم. البته این چند وقت برای خودم زیاد مثلث ترسیم کردم. مثلث‌هایی که هر سه ضلع باید در کنار هم باشند. از هم تاثیر می‌گیرند و بر هم تاثیر می‌گذارند.

بله، مثلثی ترسیم کردم که توانست احساسات من را زنده نگه دارند و من را به ادامه دادن راهم ترغیب کند.

بخواهم جدی حرف بزنم من ادمِ مسئولیت‌پذیری هستم. اما، اما استثنای آن بر سر خواسته‌های خودم است. نوبت به تعهداتی که به خودم داده‌ام می‌رسد درجا می‌زنم و از انجام دادن آن‌ها طفره می‌روم. با یک جمله که “فردا انجام می‌دهم” تنبلی‌ام را آغاز می‌کنم. و نکته این است که نمی‌دانم پس کی این فردا از راه می‌رسد.

باید بگویم که یک روز عصبانی شدم. کاغذی درست کردم و سه چیز روی آن نوشتم، فیلم دیدن، کتاب خواندن و نوشتن.

و این تاریخچه شکل‌گیری مثلث بیکاری من بود.

اول از همه فیلم دیدم. اینکار باعث شد شخصیت قهرمان را انتخاب کنم. شخصیتی که تلاش می‌کرد به اهدافش برسد. شخصیتی که از هیچ چیز ترس نداشت اگر هم داشت به آن‌ها آگاه بود. هم می‌خندید و هم گریه می‌کرد. مثل یک انسان عادی. اما یک چیز آن را متمایز می‌کرد. این بود که او دست از تلاش برای رسیدن به هدفش نمی‌کشید.

دوم کتاب خواندم. خواندن کتاب توانست قدرت تخیل من را بیدار کند. خود را در جای جایی که شخصیت پا می‌گذاشت دیدم. خواندم و خواندم. لذتی که گمش کرده بودم پیدا شد. در اینجا باید بگویم که ان موضوعی را که دوست دارید انتخاب کنید و بخوانید.

سوم نوشتم. نامه به خودم ریحانه عزیزم لطفا به خودت بیا…

نوشتم از آرزوها، از رویاها، از زندگی و از تلاش هر چه که به نظرم می‌امد در قالب کلمات می‌چپاندم و متن می‌نوشتم.

این یک مثلث برای وقت‌هایی است که بیکاریم و حتی ممکن است برای وقت‌های باکاری هم مفید باشد.  بنویسیم. کتاب بخوانیم. فیلم ببینیم.

بنویسم:

وقتی که ما کاغذ و خودکار را مقابل‌مان می‌گذاریم ممکن است هیچ واژه‌ای به سر قلم‌مان نیاید که بتوانیم آن را بنویسم. بیایید از اول باهم شروع کنیم. یک قلم و یک کاغذ بردارید یا پشت سیستم بنشینید و فایلی ایجاد کنید. اول تاریخ بزنید و بگویید چند شنبه است. بعد از از اب و هوا بنویسید، از حال و هوای خودتان. اطرافتان را وصف کنید یا اتفاقی که برایتان افتاده را شرح دهید. این یک شروع است. قلم شما نرم می‌شود و  انقدر که احساس کنید دیگر نمی‌توانید جلوی سرازیر شدن کلمات را بگیرید. برای مثال یک خاطره بنویسید؛ همین امروز خاطره‌ای می‌نوشتم، انگار که تمام قسمت‌های آن خاطره از یادم رفته بود با هم فکری توانستم کمتر از 8 جمله بنویسم اما ناگهان خاطره‌ای را که به کل فراموش کرده بودم به یادم آمد و شروع به نوشتن آن خاطره از یاد رفته کردم.

برای نوشتن مغزتان را گول بزنید.

بگویید فقط 5 دقیقه این کار را انجام می‌دهم و بلافاصله بعد از 5 دقیقه تمامش می‌کنم. اینگونه مغزتان را گول می‌زنید و می‌خواهید که هرچه بیشتر این کار را ادامه دهید. به این کار قانون 5 دقیقه می‌گویند.

یک پیشنهاد عالی برای تبدیل نوشتن به یک عادت:

تمرین ۵ دقیقه | تبدیل نوشتن به عادتی همیشگی | شاهین کلانتری

کتاب بخوانیم:

خواندن کتاب به ذهن اجازه بلند پروازی می‌دهد. شما می‌توانید روی تخت بنشنید و کتاب بخوانید و در ثانیه‌ای پلک زدن دیگر آن تخت و کتاب را نبینید؛ خودتان را ببینید که در لباس‌های بانوان قرن 19 میلادی در یک عمارت باشکوه در قلب اروپا قدم می‌زنید یا همچون شوالیه‌ای به جنگ با دشمنان رفته‌اید، شاید هم کوهنوردی باشید که قله‌های زیادی را فتح کرده و یا قواصی باشید که میان ماهی‌ها در حال شنا کردن است. دنیای کتاب را نباید دست کم گرفت. کلمه به کلمه کتاب‌ها باعث می‌شوند قدرت تصور و خیال شما فعال شود و این باعث می‌شود احساساتی را تجربه کنید که ممکن بود با نشستن و هیچکار نکردن تجربه آنها را از دست بدهید.

فیلم ببینیم:

دیدن فیلم خوب باعث می‌شود شما تجربه‌های ادم‌هایی خیالی با مشکلاتی واقعی را کسب کنید و می‌توانید اخر هر سریال یا فیلم به تحلیل رفتارهای شخصیت‌ها بپردازید. آنها را هرطور می‌خواهید قضاوت کنید و به ان‌ها بگویید که چه کاری خوب است و چه کاری بد؛ نتیجه‌گیری کنید. من فیلم دیدن را خیلی دوست دارم. مخصوصاً با خواهرزاده 15 ساله‌ام. ما باهم فیلم می‌بینیم و گاهی میان فیلم و گاهی در انتهای فیلم باهم به تحلیل شخصیت‌ها می‌پردازیم. به نظر قضاوت کردن این شخصیت‌های خیالی اشکالی ندارد؛ هرچند که در واقعیت  قضاوت افراد کار نادرستی است. اما اینجا ما راحت می‌توانیم رفتارها و عملکرد شخصیت فیلم را مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهیم.

جولیا کامرون  در کتاب حق نوشتن و در فصل سوزوگداز صفحه75 یک ابزار تشرف پیشنهاد می‌دهد:

«نمایش‌های زندگی ما اغلب اوقات مانع از گذاشتن نمایش اصلی روی صفحه‌ی کاغذ می‌شود. اتفاقی می‌افتد و ما حس تعادلمان را در پهنه‌ی عاطفی از دست می‌دهیم. وقتی این اتفاق می‌افتد، ما باید از نو به خط عاطفی‌مان وصل شویم. کا به حسی از «قبل،طی و بعد» زندگی احتیاج داریم. این ابزار، پادزهری شخصی برای نمایش‌های بیش‌ازحد پرسوزوگداز است.

نیم ساعت وقت کنار بگذارید. در وضعیت راحتی قرار بگیرید. از یک تا 100 شماره بگذارید. حالا صد چیزی را که شخصاً دوست دارید بنویسید.

به عنوان مثال:

  1. تمشک
  2. عطر صنوبر
  3. شیرینی پای لیمو

کپی فهرست‌تان را در کیف پول‌تان یا کشوی کمدتان نگه دارید. هروقت حمله‌ی استرس رسید، فهرست را بخوانید. همان لحظه شما را به حسی از بهروزی و خشنودی سوای مشکل کنونی‌تان وصل می‌کند.»

خرید کتاب حق نوشتن نوشته جولیا کامرون

حالا بیایید جدای از این لیست یک لیست کاری درست کنیم. که شامل 20 کاری است که دوست داریم وقت بیکار شدن انجام بدهیم.

در نظرم وقت بیکاری بهترین کار این است که مهارت تازه‌ای یاد بگیریم و یا مهارتی را که دوست داریم تقویت کنیم. اما به یاد داشته باشید تنها یادگیری مستمر کافی نیست باید یک جا تمام یادگیری‌هایمان را به کار ببریم تا نقاط ظعف و قوت خود را ببینیم و به رشد برسیم.

در باب یادگیری هم کتاب تازه‌ شاهین کلانتری می‌تواند کمک کننده باشد:

کتاب شاهراه تاثیرگذاری نوشته شاهین کلانتری

لیست کارهای مورد علاقه من:

  1. کتاب خواندن. موضوعی که دوست دارم و یا موضوعاتی که مربوط به زمینه‌ای است که می‌خواهم در آن فعالیت کنم.
  2. نوشتن. خاطرات، یادداشت‌های روزانه یا نوشتن اتفاقات روزانه در قالب یک داستان یا شاید هم نامه به خودم و در نهایت تولید محتوای قابل انتشار.
  3. فیلم دیدن. علمی تخیلی، اکشن یا عاشقانه فرقی نمی‌کند. مهم دو نکته است، از آن لذت ببرم و از آن یاد بگیرم، حواسم به دیالوگ‌ها و نکات آن باشد.
  4. خیاطی کنم. البته باید بگویم که این کار دختر و پسر ندارد. می‌شود با سوزن و دست  یا چرخ خیاطی، خیاطی کرد. برای من اینکار به تقویت صبرم، دقت و تمرکزم کمک می‌کند.
  5. پیاده روی. تخلیه شدن و حس تازگی. البته بدون موبایل و آهنگ.
  6. حرف زدن با دوستی که فرصت لبخند زدن به من می‌دهد.
  7. نوشتن اهدافی تازه و برنامه‌ریزی برای انها.
  8. شیرینی‌پزی و تزیئیین کیک و کوکی‌های خوشمزه. این کار نه تنها حس خوشمزه‌ای به من می‌دهد بلکه باعث می‌شود از خلق آن لذت ببرم.
  9. نجاری. در خانه ما هر گوشه که قدم می‌گذاری تکه چوبی می‌بینی. چیدن آنها گاهی کنار هم مثل یک بازی می‌ماند.
  10. پرورش گل و گیاه و حرف زدن با انها.
  11. تغییر دکوراسیون اتاق یا سال پذیرایی. تغییر. این کار را هر از چند گاهی انجام می‌دهم. حس‌هایی همچون تازگی، نظم و تمیزی به من دست می‌دهد.
  12. مرتب کردن جایی که خیلی وقته سراغش نرفتم.
  13. ورزش کردن.
  14. رونویسی از یک کتاب مورد علاقه یا یک کتاب مفید.
  15. رانندگی کردن.
  16. اشپزی کردن و امتحان کردن پخت غذاهای مختلف.
  17. داستان خواندن و اشنایی با قصه‌های قدیم و جدید.
  18. نقاشی و رنگ‍امیزی.
  19. یادگیری پته دوزی یا قالی بافی.
  20. تمرین فوتوشاپ و طراحی عکس‌های مختلف.

و در آخر هرطور که می‌توانی خودت را سرگرم کن. وقتی که انسان بیکار می‌شود افکار سمی و سیاه به سراغش می‌آیند و کاش این سرگرم کردن خودمان با یادگیری یک مهارت و کسب یک تجربه شیرین باشد.

” این مقاله به روز خواهد شد”

وقت بیکاری چیکار کنیم؟
برچسب گذاری شده در:                                     

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *