زندانی در خانه
امروز آمدهام پایین ساختمان بلندی که در آن زندانی شده بودم. بعد از چند وقت طولانی حالا پا روی زمین میگذارم. کمی قدم میزدم، شاید دیوانگی باشد اما دستانم را…
امروز آمدهام پایین ساختمان بلندی که در آن زندانی شده بودم. بعد از چند وقت طولانی حالا پا روی زمین میگذارم. کمی قدم میزدم، شاید دیوانگی باشد اما دستانم را…
یک سرپناه دید. شروع کرد به دویدن به سمتش، تقریبا خیس شده بود. +3
بازم هم روزی دیگر، کنار حوض نشستم و شلوارم را تا زانو تا کردم پایم را داخل حوض فیروزهای گذاشتم. صدای جیغ جیغ بچهها از دالانهای خونه اقاجون رو میشنیدم.…