رفتن به محتوا
ریحانه تقیزاده
قصهها، خلاقیت و کسبوکار
منو
وبلاگ
مقالات
دربارهی من
یک شب بارونی
یک سرپناه دید. شروع کرد به دویدن به سمتش، تقریبا خیس شده بود.