تنهایی چه مزهای دارد؟ تا حالا بهش فکر کردید؟
به نظر ترش است. نه، چون من زیاد ترشی دوست ندارم. به نظر شیرین است. اندازه یک کیک خامهای بزرگ.
بعد خوبیاش است که مجبور نیستی این کیک خامهای بزرگ را تقسیم کنی. میگذاری تو یخچال و اروم اروم طی روزهای مختلف با چایی میخوری. اما یه نکته دارد. زیادیاش دل ادم را میزند. یا گاهی وقتها اینقدر میماند تو یخچال که یا خشک میشود یا کپک میزند.
تنهایی خوب است. من عاشق تنهاییام چون توی تنهایی با خودم راحتم. تنها کسی که توی دنیا من باهاش راحتم خودمام. چون هم میدانم چه از خودم میخواهم هم از خودم ناراحت نمیشوم. چون خودم را درک میکنم. چه دوستی بهتر از دوستی با خود میتواند باشد؟
خلاصه تنهایی خوب است. تنهایی به ادم کمک میکند که خودش رو بازسازی کند، برای علایقش تلاش کند و به کارهایی که دوست داره برسد.
اما تعادل.
کلمه مهم اینجا تعادله.
همه روابط باید توی زندگی یه تعادل داشته باشند. وقتی از خط تعادلشون که بگذرند، پوسیده میشوند.
کم کم به هم ساییده میشوند و از بین میروند.
میشود آن کیک کپک زده. دیگه قابل خوردن نیست. اگه برای خوردنش پافشاری کنی مسموم میشوی.
یه خط تعادل تعیین کن، بین تنهایی و بین ارتباطات با دیگران. محکم کنار این خط بمان. نذار هیچی از این خط عبور کند، اگر هم عبور کرد سعی کن با تمرکز زیاد آن تعادل را برگردانی. نباید رهایش کنی زیرا که تو را مسموم میکند.
تعادل رو اصلترین واژه زندگیات قرار بده.