قصه‌گویی پیوندهایی را بین مردم با مردم و بین مردم و ایده‌ها ایجاد می‌کند.

-لنی پترسون

سالی و موهای فرفری

سالی درحالی که دمپایی‌های سبز ابری‌اش را به زمین می‌کشید روی صندلی مقابل آینه  نشست. تابستان بود. هوای شرجی شهر کنار دریا، موهای حالت‌دار سالی را فرفری کرده بود. شانه‌ای براشت، به دیروز فکر کرد؛ یک روز از 70 سالگی‌اش گذشته بود. با شانه سعی می‌کرد فر موهایش را باز کند. نگاهی به تصویر خودش در آینه انداخت، به چروک‌های پیشانی، کنار چشم و لب‌هایش. فکر کرد “انقدرها هم پیر نشده‌ام”. باز هم نگاهش را روی صورتش حرکت داد و به چشمانش خیره شد و زمزمه کرد “هنوز هم آبی‌اند”. سالی شانه بدست همانطور که صورتش را برانداز می‌کرد، نگاه خیره دیگری را حس کرد. نگاهش را در آینه کمی کنار کشید جایی که دَر ورودی اتاق بود، آنجا زنی با موهای بلندِ لَخت، با لباسی قرمز دید.

صبر کنید، بیایید یک بار دیگه این روایت را بخوانیم.

سالی درحالی که دمپایی‌های سبز ابری‌اش را به زمین می‌کشید روی صندلی مقابل آینه  نشست. تابستان بود. هوای شرجی شهر کنار دریا، موهای حالت‌دار سالی را فرفری کرده بود. شانه‌ای براشت، به دیروز فکر کرد؛ یک روز از 70 سالگی‌اش گذشته بود. با شانه سعی می‌کرد فر موهایش را باز کند. نگاهی به تصویر خودش در آینه انداخت، به چروک‌های پیشانی، کنار چشم و لب‌هایش. فکر کرد “انقدرها هم پیر نشده‌ام”. باز هم نگاهش را روی صورتش حرکت داد و به چشمانش خیره شد و زمزمه کرد “هنوز هم آبی‌اند”. سالی همانطور که صورتش را برانداز می‌کرد، ناگهان شانه را روی میز کوباند و غر زد، “باز نمی‌شه باز نمی‌شه دیگه!” و سمت تخت خواب رفت و برای اینکه روز دیگری را هم توانسته ببنید خداراشکر کرد و روی تخت دراز کشید و خوابید.

پرسش اصلی

با شنیدن این دو روایت از یک شخصیت چه کلیدواژه‌ای به ذهن شما آمد؟

احتمالا  روایت اول حس کنجکاوی شما را قلقلک داد تا  بفهمید زن خیره به سالی در آینه چه کسی بود؟ 

و روایت دوم احتمالا کسل کننده است، هیچ شوقی برای ادامه دادن در آن نیست. البته که گاهی نشان دادن روتین یک شخصیت می‌تواند جذاب باشد.

ولی ما اینجا متوجه‌ش نیستیم.

ما به دنبال کلیدواژه اصلی قدرت قصه‌ها هستیم.

قصه‌های خوب ارتباط برقرار می‌کنند، آشنایی و اعتماد ایجاد می‌کنند و به شنونده اجازه می‌دهند تا از همانجا که هست وارد قصه شود و الهام بگیرد و یا آموزش ببیند.

-لنی پترسون

قصه‌ی خوب در انتقال ایده‌های پیچیده به روش‌های قابل درک به طرز شگفت‌انگیزی مقرون به صرفه هستند. 

به اعتقاد کیندراهال قصه‌ها ارتباط ایجاد می‌کنند و بر مخاطب تاثیر می‌گذارند. قصه‌ها با قدرتی که دارند می‌توانند نگرش، باور، دانش و رفتار فعلی را تغییر دهند، که این مورد در توان اطلاعات نیست و کم پیش می‌آید که اطلاعات حتی یکی از این موارد را تحت تاثیر قرار دهد.

بیان پایانی

ارتباط‌‌سازی، اعتماد، تأثیر و تغییر از اصلی‌ترین واژه‌های نیروی قصه هستند.

حالا که متوجه کلیدواژه قدرت قصه شدیم، احتمالا تا اینجا همچنان کنجکاو هستید که بدانید زن درون آینه چه کسی بود که به سالی خیره نگاه می‌کرد؟

او خود جوانش بود، کسی که بیشتر از هر آدمی در زندگی نادیده‌اش گرفته بود، اما بقیه ماجرا را نمی‌دانم، نمی‌دانم او برای انتقام آمده یا می‌خواهد با خود سن‌دارش آشتی کند؛ شاید در نوشته‌ای جدا بیشتر به بیان مکالمات سالی جوان و سن‌دار پرداختم.

قدرت تأثیرگذار قصه‌گویی
برچسب گذاری شده در:             

2 نظر در مورد “قدرت تأثیرگذار قصه‌گویی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *