«چیزی که من واقعا به آن می‌اندیشم این است که حداقل یک نفر من را به خوبی بشناسد.» بورخس

نامه‌ای به خودم.

در سکوت قدم می‌زنی. گاهی خودت را در امواجی ارام پرتاب می‌کنی و گاهی خودت را به زمین می‌زنی. از خودت می‌پرسی چرا این کار را انجام می‌دهی؟ تنها پاسخ این است که با ادم‌ها و دنیاهای جدیدی اشنا شوی.

من:

خیلی وقت نیست که درس ارشد را شروع کردم. یکی از خوش شانسی‌هایم این بود که با اساتیدی کلاس دارم که دوران کارشناسی‌ام را کنارشان گذرانم. جلسه اول استادی که من را به خوبی می‌شناخت احساس خوشحالی‌اش را به حضور من در کلاس ابراز کرد.

اگر زودتر این جمله را دیده بودم همان لحظه ان را به یاد می‌اوردم و دوباره در گوشه‌ای یادداشتش می‌کردم. حداقل یک نفر من را به خوبی بشناسد!

من دلم می‌خواهد با محتوایم شناخته شوم. برای همین محتاط و ارام قدم برمی‌دارم. اما گاهی این تبدیل می‌شود به یک کمالگرایی. کمالگرایی که من را از تمام ارزوهایم دور می‌اندازد.

امروز برای خودم دفتری راه اندازی کردم. دفتری که من سر دبیر آن هستم و اسم دفتر را “امیدی برای امروز” گذاشتم. اینکه چرا اسمش را امیدی برای امروز انتخاب کردم، دلیلش این است که ما باید از حالمان لذت ببریم و پیش برویم، وگرنه اینده خوب همینطوری از راه نمی‌رسد. همه چیز بستگی به تلاش و حال خوب ما در این لحظه دارد. برای این دفتر برنامه‌ریزی کردم. روزهای هفته را تقسیم کردم و برای هر روز برنامه‌ای ریز نوشتم.

اینکه روز شنبه چه کتابی بخوانم. روز دوشنبه درباره چه چیزی بنویسم. روز سه شنبه چه چیزی منتشر کنم. من برای خودم یک دفتر راه انداختم. که هم خودم مدیرش هستم هم کارافرینش هم متخصصش. اگر می‌خواهید بیشتر درباره این سه شخصیت یاد بگیرید پیشنهاد می‌کنم این کتاب بخوانید.

کتاب افسانه کارآفرینی| مایکل گربر

همه این حرف‌ها را زدم که به این برسم. ادمی همه این کارها را می‌کند تا حداقل یک نفر او را به خوبی بشناسد. حداقل برای من که این طور است و در زمینه‌ای موفق شدم اما این راضی‌ام نمی‌کند.

محتوا چیزی است که من عاشقش هستم.

اکنون محتوا را هم باید نفس بکشم تا حالم خوب شود.

محتوا را نفس بکش!
برچسب گذاری شده در:             

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *