برای یک قصه‌گوی خوب بودن سه مورد از همه بیشتر مورد تاکید است:

  1. موضوعی را که سعی در بیانش دارید، شخصی سازی کنید.
  2. مخاطبانی را که قرار است برای آنها قصه تعریف کنید، بشناسید.
  3. حداقل دو نکته که اول به شروع قصه جهت می‌بخشد و در انتها به نتیجه‌گیری مخاطب کمک می‌کند، در نظر بگیرید.

شخصی سازی قصه

فرض کنید شخصی که سالیان سال است که نقاشی می‌کند و حالا توانسته یک اثر خاص را خلق کند؛ درحال سخنرانی است، سخنرانی در یک همایش مربوط به تاثیرگذاری، او می‌گوید:

من نورا هستم. تشکر می‌کنم از مغاز جادویی برای داشتن قلموها و ماجرای اصلی این است که فکر کردم بعد از این همه سال نقاشی نیاز بوده یک اثر فاخر خلق کنم. و این اثر حاصل مدت‌ها طرح ریزی فکر بوده است”.

احتمالا جالب است.

اما اگر او بگوید:

“این اثر قرار بود اثر وداع نام بگیره. درحالی که لرزش دستانم هر روز بیشتر از دیروز می‌شد تصمیم گرفتم نقاشی را کنار بگذارم. این تنها دلیلش بود. تصمیم ناگهانی بود. مقوا را روی میز گذاشتم و قلمو بدست سعی کردم طرحی بزنم. به جای طرحی ذهنی می‌خواستم از یکی از اشیا درون خانه الهام بگیرم، در جستجو چشمم به تابلو آویز به دیوار اتاق افتاد.

تصوری از مادربزرگم در سن 60 سالگی درحال نواختن پیانو. به یاد فیلم ضبط شده از این اجرا افتادم، سراغ فیلم رفتم و آن روی صفحه‌ی کنار دستم پخش کردم. او با دستانی چروک و لرزان سعی داشت در هنرمندانه‌ترین حالت خودش کلاویه‌های سیاه وسفید پیانو را مثل دختری جوان لمس کند. او درحال نواختن بود و من همان لحظه بدون متوقف کردن ویدیو درحالی که صدای پیانو در اتاق می‌پیچید با قلمویی رنگ خورده و لرزان طرحی روی مقوای سفید اجرا کردم، و این اثر به جای اثر وداع، اثری برای شروع دوباره نقاشی نام گرفت.” 

چه اتفاقی افتاده است؟

او داستان مربوط به خلق یک اثر را شخصی‌سازی کرده است و با بیان جزئیات نشان داد از مادربزرگش الهام گرفته، و دانسته که لرزش دست مانع خلق یک اثر هنری از یک موسیقی گرفته تا نقاشی نیست.

شناسایی مخاطبان هدف

اینکه نورا برای چه کسانی این سخنرانی را انجام داد مهم است. افرادی را که نورا شناسایی کرده بود، از کار مورد علاقه‌اشان به دلیل هر نوع بیماری و مشکل جسمی دست کشیده بودند. او توانست با بیان نقصی که برایش پیش آمده، آن لرزش محسوس دستش، نشان دهد با وجود این می‌توان باز هم اثری ماندگار حداقل برای خود و خانواده خلق کرد.

مادربزگ نورا درست است که در یک تالار بزرگ مقابل هزاران نفر اجرا نکرده بود؛ اما با نواختن موسیقی در پذیرایی خانه توانست حتی چندسال بعد در زندگی نوه‌اش مانا و تاثیرگذار باشد.

توجه به نکات

کلمات کلیدی.

نورا برای بیان قصه‌اش به دو کلمه نیاز داشت.

ناامیدی و امیدواری. 

سخنرانی او حول محور این دو کلیدواژه درحال حرکت بود و او به خوبی توانست حرکت از ناامیدی به امیدواری را با بیان قصه‌اش به مخاطبین حاضر در سالن نشان دهد.

پایان بحث

نکته‌ای که در پایان مهم است که به آن اشاره کنم این است که، همه چیز از مخاطبان شروع می‌شود، بعد از آن این مهم است که ما درباره چه چیزی می‌خواهیم صحبت کنیم و اینکه چه نوع تاثیری بر مخاطب می‌خواهیم بگذاریم؛ آیا از او می‌‌خواهیم همدلی کند؟ می‌خواهیم اقدام کند؟

وقتی که این دو عامل شناسایی شد، کلیدواژهای اصلی شکل می‌گیرند.

و این می‌تواند شما را به یک قصه گوی خوب تبدیل کند.

چه کسی قصه‌گوی خوب است؟
برچسب گذاری شده در:             

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *