رویارویی با قصه‌ها

اولین رویارویی من با قصه‌ها وقتی بود که متوجه شکاف‌های موجود در ذهن و اطرافم شدم.

پر شدن تمام شکاف‌های خالی زندگی‌ام توسط قصه‌ها در دوران راهنمایی به بعد باعث شد که تا این لحظه همچنان استوار باقی بمانم.

استوار؟

ارتباط

از این جهت که قصه‌ها ارتباطی که من با دنیا را نداشتم برایم فراهم کردند.

از ارتباط با کشورهای مختلفی چون ژاپن، یاد گرفتن فرهنگ کره جنوبی، قدم زدن در خیابان‌های اروپای 1990 و سفر به درون جنگل آمازون گرفته تا ارتباط با افرادی که پیش‌تر نمی‌شناختم‌شان، ارتباط به همراه آشنایی با رفتارها و تایپ‌های شخصیتی مختلف و در نهایت تجربه‌ی چیزهایی که قبل‌تر نداشتم مثل لمس دستان پدربزرگ.

می‌توانم بگویم که قصه‌ها تمام لذت‌هایی که توانایی وصل شدن به آنها را نداشتم، برایم به ارمغان آوردند.

قصه‌ها باعث شکل‌گیری ارتباط من با دنیای بیرون از اتاقم شدند.

برای منی که پناه گاه امنم اتاق بود، اتفاقی شگفت‌انگیز و ماجراجویانه بود.

قصه‌ها توانستند من را به افردی که دغدغه‌های یکسانی با آن‌ها دارم، وصل کنند.

قصه‌ها به من یاد دادند در مواجه اولیه با دنیای بیرون از اتاقم چگونه برخورد کنم. چه چیزهایی را می‌توانم درست و چه چیزهای را می‌توانم نادرست تلقی کنم.

یادآوری تجربیات شخصیت‌های قصه‌ها که زمان خواندشان دوستان من بودند، کمک کرد تا در آن جنگ رفت و آمدی بیرون از اتاقم دوام بیاورم.

ما خواهان ارتباطیم. راه‌های زیادی برای ارتباط با یکدیگر وجود دارد، یک شکل هنری برجسته است: قصه‌گویی.

-مدلین مالیز

نکته‌ای که مایلز به آن اشاره می‌کند این است که قصه‌ها راهی برای ایجاد ارتباط عمیق با یک نفر یا یک میلیون نفر هستند.

قصه‌گوی خوب

قصه‌گوی خوب بودن به این معنی است که شما یک رابط خوب هستند میان آن چیزی که هست و انچه در نهان اتفاق افتاده است.

بیان قصه‌هایی از آدم‌ها و تجربیات‌شان این احساس را به مخاطب خود می‌دهند که شنیده می‌شوند، مخاطب احساس می‌کنند که صدای فریادش که تنها خلوتی اتاق‌شان را پر می‌کرد حالا توسط قصه‌گو شنیده شده، و درک شده است، قصه‌گو این حس را در مخاطب زنده نگه‌میدارد که بله تو تنها نیستی.

قصه‌گویی برای کمک به تغییر رفتار است این  گفته از مایلز است.

قصه خوب ما را در خودش غرق می‌کند، باعث همدلی، هم حسی و درک کردن شخصیت می‌شود و حتی کمی فراتر باعث می‌شود با خود بگوییم این من نیستم که چنین احساسی دارم یک نفر هست که در دنیایی خیالی نیز با من هم حس است.

و در راستای این شنیدن‌ها ممکن است تصمیم بگیریم رفتاری را تغییر دهیم به آن دلیل که شخصیت قصه از داشتنش آزار می‌دید و ما احساس می‌کنیم اگر این رفتار را داشته باشیم ما نیز، ازرده خاطر خواهیم بود.

ارتباط باعث می شود احساس کنیم به جایی تعلق داریم. از طریق قصه‌ها، ما آن ارتباط ذاتی را با قصه‌نویس، شخصیت‌ها و قلب قصه احساس می‌کنیم. در زمانی که مردم به طور فزاینده‌ای منزوی و تنها هستند، قصه‌گویی می‌تواند به پر کردن شکاف این ارتباط کمک کند.

-مدلین مایلز

حالا که متوجه این نکته شدیم با این پرسش روبه رو می‌شیوم که چگونه می‌توانیم قصه گو باشیم؟

چند نکته قصه‌گویی از دیدگاه دان براون:

  1. یک پیام واضح در نظر داشته باشید.

یک قصه عالی معمولاً به سمت بیان یک پیام اصلی پیش می‌رود. هنگام ساخت یک داستان، باید ایده مشخصی از آنچه در حال ساختن آن هستید داشته باشید. اگر داستان شما دارای یک مؤلفه اخلاقی قوی است، باید شنوندگان یا خوانندگان را به آن پیام راهنمایی کنید

  • نکته‌ای که به نظرم اومد در این رابطه این است که درسته که ما باید به پیام آگاه باشیم اما احتمالا شنیده‌اید که نویسنده بیشتر از اینکه بگویید باید نشان دهد. بیان پیام اصلی که مدنظر ما است در روند قصه‌گویی باعث می‌شود قصه ما انسجام لازم و کششی که ما در نظرش را داریم نداشته باشد. پس یادتان باشد. پیام را غیر مستقیم بیان کنید و تا جایی که ممکن است اجازه دهید مخاطب خودش پیام را از درون قصه بیرون بکشد.
  1. درگیری رکن اصلی قصه است.

به عنوان یک داستان نویس، نمی توانید از درگیری اجتناب کنید. داستان‌سرایان بزرگ، روایت‌هایی را می‌سازند که انواع موانع و سختی‌ها در مسیر قهرمانانشان پراکنده شده است. برای اینکه مخاطبان از یک پایان خوش راضی باشند، باید شاهد مبارزه شخصیت های اصلی برای رسیدن به اهدافشان باشند

  • دردسر جذاب است، دردسر جالب است این جمله از جنت باوری از کتاب داستان نویسی است. به یاد داشته باشید که قصه بدون گره، بدون اتفاق، بدون مساله ای اصلا قصه نیست!!!
  1. سبک ساختار مشخص خلق کنید.

راه‌های مختلفی برای ساختار داستان وجود دارد، اما سه عنصری که یک داستان باید داشته باشد، آغاز، میانه و پایان است. در سطحی دقیق‌تر، یک داستان موفق با یک حادثه تحریک‌کننده شروع می‌شود، به کنش‌های رو به رشد منجر می‌شود، به اوج می‌رسد و در نهایت به یک راه حل رضایت‌بخش می‌رسد

  1. تجربیات شخصی خود را استخراج کنید.

صرف نظر از اینکه شما یک قصه واقعی را مستقیماً بر اساس تجربه شخصی تعریف می‌کنید یا نه، همیشه می‌توانید هنگام ارائه داستان های جدید به زندگی خود برای الهام گرفتن نگاه کنید. به تجربیات مهم در زندگی واقعی خود فکر کنید و اینکه چگونه ممکن است بتوانید آنها را به صورت روایت تبدیل کنید.

  1. اینکه چطور قصه را بیان می‌کنید مهم است.

باید مخاطبان را درگیر کنید. قصه‌گویی عالی مستلزم این است که با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنید، اما برقراری این ارتباط بیشتر به نحوه بیان قصه  از طرف شما بستگی دارد. 

  1. قصه‌گو‌های خوب را مشاهده کنید.

داستان‌های شخصی شما همیشه منحصر به فرد و مختص شما خواهد بود، اما هیچ راهی بهتر از تماشای داستان‌سرایی‌هایی که تحسین‌شان می‌کنید که داستان‌های خودشان را تعریف می‌کنند، برای یادگیری نحوه ساخت و ارائه یک روایت وجود ندارد

  • در هر موضوعی که ممکن است درگیر آن باشیم تماشای افرادی که پیشتر از ما در این مسیر بودند اجازه می‌دهد که ما کمی شجاعت به خرج دهیم و ابتدا با تقلید از ان‌ها پیش برویم و بعد این تقلید اجازه می‌دهد که ما خودمان صاحب سبک در ارائه موضوع شویم.
  1. دامنه قصه خود را محدود کنید.

اگر در حال تعریف یک قصه واقعی از زندگی خود هستید، انتخاب نکات اصلی مهمی که باید در آن بگنجانید ممکن است سخت باشد. بسیاری از مردم تمایل دارند که همه جزئیات را درج کنند و در نهایت مخاطب خود را با حقایقی غرق کنند که قوس اصلی داستان را کمرنگ می کند

  • این مورد به این نکته اشاره می‌کند که بیان جزئی‌ترین مسائل می‌تواند مخاطب را خسته کند. ما در قصه‌گویی باید این اجازه را به مخاطب بدهیم که بتواند خیال‌پردازی کند. اما با گفتن جزئیات بیش از حد اجاز پرواز را از او در دنیای خیال می‌گیریم.

این مطلب به روز خواهد شد.

چگونگی قصه‌گویی خوبی باشیم؟
برچسب گذاری شده در:     

یک نظر برای “چگونگی قصه‌گویی خوبی باشیم؟

  • جولای 21, 2023 در 6:16 ب.ظ
    لینک ثابت

    ریحانه جان تو خیلی توی نوشتن مقاله توانمندی😍 جوری راجع‌به قصه‌ها می‌نویسی که هوس می‌کنم برم و شب تا صبح قصه بخونم.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *