فصل بعدی کتاب یادداشتهای یک دوست را که ورق میزدم، نویسنده از توجه میگفت.
به نظر من بخش اعتقادات که دیروز درموردش صحبت کردیم، بیشتر به سمت افکار و باورهای ما در حرکت است اما بخش توجه، به مواردی تاکید دارد که همین الان اتفاق میافتند و حواس ما را از اطراف پرت میکنند.
مثلا باید برای سایت مطلبی بنویسم. اما امتحان صبح را بد دادهام، دیشب به خاطر گرما خواب خوبی نداشتم و همین الان به شدت خوابم میاد. علاوه بر یادداشت مطلب سایت، باید کاری تحقیقی را تکمیل و برای استادم ارسال کنم، همان موقع هم یکی از فامیلها به سمت خانه ما در حرکت است. چه اتفاقی میافتد؟
لپ تاپ خاموش میشود و از خیر چند نمره کار تحقیق هم میگذرم.
چون تمام حواسم به سمت خستگی، امتحانی که امکان افتادن در ان است و مهمان سر زده معطوف شده و دیگر جایی برای فکر کردن به سایت و کار کلاسی نیست.
در این فصل اشاره میشود به اینکه میتوان با وجود تمام این اتفاقات تمرکزمان را روی کار اصلی نگهداریم.
امتحانی که صبح آن را بد دادهام مربوط به گذشته است، برای همین از مرکز توجه حذف میشود.
خستگی را با یک چُرت کوتاه نیم ساعته، میتوان تا حدودی برطرف کرد.
به مهمان سر زده هم میتوان دلیل حضور کمرنگ را توضیح داد.
و حالا تمام تمرکز به سمت کار اصلی سوق داده میشود.
این یک مثال خیلی ساده بود.
البته به همین راحتیها هم نیست.
👇👇👇👇👇👇👇
هرچه ببینید، همان میشود.
انتونی رابینز میگوید:
«خیلی از اشخاص، میخواهند احساس خود را عوض کنند، اما راهش را نمیدانند. سریعترین راه برای تغییر احساس، این است که مرکز توجه خود را عوض کنید.»
این به معنای فراموش کردن یا حواس خود را پرت کردن نیست.
گاهی وقتها اتفاقاتی که میافتد در کنترل ما نیست.
رابینز در ادامه میگوید:
«اگر دلتان میخواهد که هماکنون حالتان بد شود، راهش بسیار اسان است. یکی از وقایع دردناک زندگی خود را به خاطر اورید و تمام حواس و توجه خود را به ان حادثه معطوف سازید. حالتان بد خواهد شد؛ و برعکس اگر میخواهید حال خوشی داشته باشید باز هم اسان است. توجه خود را به چیزهای خوشایندی جلب کنید که در زندگیتان اتفاق افتادهاند. چیزهایی که مایه شادی شما هستند را پیدا کنید و به یاد بیاورید.»
«واقعیت این است که به هر چیزی توجه کنید به طرف ان کشیده خواهید شد.»
«دانستن این نکنه هم مفید است که با تغییر مرکز توجه، ممکن است بلافاصله تغییر مسیر ندهید. در زندگی چنین است. پس از این که به هدف معینی متوجه شدید، مدتی طول میکشد تا به ان سو حرکت کنید.»
نکتهای که درباره انتونی رابینز توجه من را جلب کرده این است که او به ما امید نمیدهد تا یک شبه تغییر کنیم. او تاکید میکند که ابتدا باید تصمیممان را بگیریم، تمرین کنیم، اعتقاداتمان را به سمت درست بکشانیم و سپس توجهمان را روی حل کردن مشکل بگذاریم.
او پرسشهای خوب را باعث جلب توجه به سمت درست میداند.
میگوید در هنگام بیتوجهی میتوانیم با پرسشهای خوب به پاسخ برسیم.
با پرسشها میتوانیم به حقیقتی دست پیدا کنیم که پشت توجه به اتفاقات بد مخفی شدهاند.
چند مثال از پرسشهای نیروبخش که در کتاب به آنها اشاره شده:
در حال حاضر در زندگی خود از چه چیزی راضی هستم؟
در حال حاضر در زندگی خود به چه چیزی افتخار میکنم؟
در این مشکل چه جنبه خوب و مثبتی وجود دارد؟
کدام قسمت باید تکمیل شود؟
هنگامی که سرگرم رفع این مشکل هستم، چگونه میتوانم کار خود را با شادمانی و لذت انجام دهم؟
و در پایان، باید به یاد داشته باشیم که با مرور است که تغییر اتفاق میافتد.
چقدر عااالی بود و مناسب احوال این روزهای من
بسی لذت بردم و درس گرفتم😍😍😍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
باز هم مثل همیشه عالی