افکارم را روی کاغذ مینویسم تا بتوانم کالبد شکافیاشان کنم.
برای اینکه بتوان افکار را کنترل کرد، تنها راهی که به ذهنم میرسد کالبد شکافی افکار با نوشتن است.
افکار روی سلول سلول مغز تاثیر میگذارند.
اینها را تجربی میگویم.
نه اینکه بخواهم بگویم من یک جراح مغزم یا یک عصب شناس.
نه، من تنها نویسندهای هستم که شنوایی قویای دارد.
نویسندهای که گوشهایش دائم دنبال جذب تجربیات افراد است، دنبال نظرات و دیدگاهها است.
اما از طرف دیگر هم نویسندهای دهانبسته و دستتندیام.
دهانبسته به ان معنا که بیشتر اوقات ساکت میمانم و شنوندهام. در دوراهی یا چهارراهی افکار و نظرات دیگران میایستم و استدلالهایشان را میشنوم، انتخابهایشان را میبینم و مسیر خودم را طی میکنم.
دستتند به چه معنا است؟ به ان معنا که هر انچه را که شنیدهام مینویسم.
نوشتن فکر کردن است. نمیدانم این جمله را جایی خوانده بودم یا خودم اکنون خلقاش کردم؛ تنها میدانم این جمله تمام قصد من را بیان میکند.
نوشتن افکار منفی، شکافتن سیاهیهای ذهنی است.
با چاقوی کلمات به جراحی میپردازیم. معانی از دل این جراحی بیرون میایند؛ انهایی که بدرد نمیخوردند فرار میکنند و اصلی کاریها خودشان صف میکشند و اعتراف میکنند.
مهمترین بخش در کالبد شکافی افکار این است که ما به درک کردن و تحلیل میپردازیم، این یعنی رسیدگی، یعنی مسئولیت احساسات و افکار را پذیرفتن، یعنی ایستادن و راه حل ساختن نه فرار کردن و قائم شدن.
تا حالا افکارتون رو با نوشتن کالبد شکافی کردید؟
تجربهتون رو برام بنویسید.
بسیارعالی عزیزم موفق باشی
بسیارعالی عزیزم موفق باشی