آشفتگی ذهن در هوای بارانی

هرگاه در وقت نوشتن اهنگی شروع به خواندن می‌کند، ناگهان نوشته‌ام، متن آهنگ را همراهی می‌کند. چرا به موسیقی علاقه دارم؟ حرف‌های مغز را خلاصه شده بیان می‌کند. فکر می‌کنم همین کافی است برای جواب این پرسش. باران می‌بارد. اینجا

دو

ذهنم برای فرار از تمام چاله چوله‌های زندگی سراغ موسیقی رفته است. احساسش می‌کنم. روحم را. نشسته روی صندلی چوبی. یک فنجان قهوه داغ در دست دارد و نگاهش از پنجره به تهرانی است پاکیزه. تهرانی که هیچ الودگی ندارد.