بیدار میشوی، بمبی در سرت است، همین کم بود که صبحت را بهم بزند. پتو را کنار میزنی، روی تخت مینشینی، صدای جا رفتن اسخوانهایش گوشت را ازار میدهد. با پای راستت به دنبال دمپایی، هوا را تکان میدهی. یک
بیدار میشوی، بمبی در سرت است، همین کم بود که صبحت را بهم بزند. پتو را کنار میزنی، روی تخت مینشینی، صدای جا رفتن اسخوانهایش گوشت را ازار میدهد. با پای راستت به دنبال دمپایی، هوا را تکان میدهی. یک