اتفاقی که میافته عجیبه! این اتفاق چیه؟ چیکار میکنه؟ بعد از دانشگاه، نه! وقتی که وارد دانشگاه شدم، انگاری به این نتیجه رسیدم که بسه درس، وقتشه که رشد کنم. عاشق کلمه رشد هستم. ترم اول فقط با کنجکاوی و
پذیرش
زیاد با خودم کنجار میروم. درمورد احساساتم. درمورد بیان تمام چیزی که در ذهنم میگذرد. به قول جودی ابوت: خیلی مشکل است ادم بخواهد تمام وقت مراقب خودش باشد تا انچه احساس میکند، نگوید. من با جودی بزرگ شدم، الان
آزادنویسی در مفهوم ساده
اولینبار اولین مواجه من با بحث آزادنویسی کلاسهای نویسندگی خلاق، مدرسه نویسندگی بود. تصور اولیه من از آزادنویسی بنویس، آنقدر بنویس و بنویس بدون انتخاب موضوعی یا با انتخاب موضوعی، 30 دقیقه بنویس، کمتر یا بیشتر بنویس. فرایند آزادنویسی یک
سفر به گذشته
بیان نخست امروز که لابهلای نوشتهها گم شده بودم و دلم به نوشتن مقالهای آموزشی نمیرفت، نگاهم به داستانکوتاهی که نوشته بودم افتاد و گفتم وبلاگم را با این روایت به روز کنم. امیدوارم همانجوری که در قلب من جا
نوشتن از طریق فرایند تفکر طراحی
نوشتن با استفاده از تفکر طراحی پنج مرحلهای که میتوان نوشتن را از طریق تفکر طراحی طی کرد. گفتیم که تفکر طراحی به حل مسئله کمک میکند و توی مقاله قبل درباره مفهومش حرف زدیم. از اینجا بخوانید: چطور دنیای
خود
.you are not here to make others understand you .you are here to understand yourself جملهای که امروز روی صفحه گوشیم نمایان شد. چقدر هوای خودمان و خواستههای خودمان را داریم؟ چه بخواهیم چه نخواهیم دور ما حرفها و خواستههای
کلمات
مبارزه یکی از بزرگترین لحظات زندگیم مبارزه با عصبانیت بوده. جایی که کلمات درون مغزم گلوله میشوند و تنها راه برای پرتابشان به بیرون دادن زدن است. اما فایدهاش چیست؟ تنها پس از پرتاپ این گلولههای آتشین، خانهای ویران شده
چطور دنیای عملیاتی و دنیای نوآورانه کسبوکار به هم متصل میشوند؟
دنیای نوآورانه خلاقیت، کشفِ راهروهایی مختلف از نظر اندازه، طول و طراحی است که ما را به کارایی میرساند. فرض کنید که در یک قلعه گیر افتادهاید. دَرِ خروج یکی است، همانی که از آن وارد این قلعه شدهاید، اما
چرا تنبلی؟
چرا تنبلی؟ اعتقاد دارم آدم تنبلی نیستم؛ فقط راحتطلبم. شما اینطور فکر نمیکنید؟ راحتطلبی باعث شده کارهایم را به زمانهای دیگر بیاندازم، همین میشود که آلارم ذهنم به صدا در میآید و میگوید وقت تمام شده است. تنبلی معانی متفاوتی
داستان کسبوکار
کسبوکار یک انسان است. با این جمله میتوانیم به نکات خوبی برسیم. فرض کنید صاحب یک کسبوکار هستید، چه احساسی درون شما شکل گرفت؟ احتمالا مالکیت، همچون فرزندی که به این دنیا دعوتش کردهاید. برایش اسم گذاشتهاید. سرمایه گذاشتهاید. بعضی