دنیای نوآورانه
خلاقیت، کشفِ راهروهایی مختلف از نظر اندازه، طول و طراحی است که ما را به کارایی میرساند.
فرض کنید که در یک قلعه گیر افتادهاید. دَرِ خروج یکی است، همانی که از آن وارد این قلعه شدهاید، اما راهی که از آن آمدهاید دیگر نمیتوانید از آن برگردید. اول سعی میکنید نقشهای فرضی از این قلعه را ترسیم کنید. مسیرهایی که ممکن است شما را به خروجی برساند را هم در نظر میگیرید. اما باید انتخاب کنید کدام راهرو شما را راحتتر بدون خطر و با اندک زمان صرف شده به خروجی میرساند.
دنیای عملیاتی
حالا فرض کنید شما سازندۀ این قلعه هستید. ساختن این قلعه براساس اصولی بوده که پایه تمام ساختمانسازیها است. این قلعه با مصالح مشخص، بدون تخطی از انتخاب تصمیمگیرندهها، با اجرهایی نارنجی رنگ ساخته شده؛ اما پس از گذشت چند ماه متوجه میشوید چیزی کم دارد، چیزی که افراد را جذب کند. و میفهمید که این قلعه به جای بازگشتِ سرمایهای که صرف ساختنش کرده بودید آن را دیگر به شما بر نمیگرداند.
تصمیمگیری برای افزایش سود
مسابقهای برگزار میکنید، هرکس بتواند در کمتر از 10 دقیقه مسیر خروج را پیدا کند میتواند یکی از بزرگترین سهامداران این قلعه شود.
و تنها یک نفر موفق میشود که کمتر از 10 دقیقه از در خروج بیرون بیاید.
وقتی از پرسیدند چطور این کار را انجام دادهای، پاسخ داد:
” اول بررسی کردم، همه جا را نگاه کردم و مشاهداتم را نوشتم. حتی ریزترین موارد را. بعد سعی کردم براساس چیزهایی که دیدم ایدهپردازی کنم یعنی فکر کنم اگر یک در پشت تابلو نقاشی باشد چه. بعد تمام تابلوهای اتاق را بررسی کردم و با شکست مواجه شدم. به ایدهپردازی برگشتم و گفتم اگر کلید در یکی از کتابهای کتابخانه باشد چه، باز همه کتابها را بررسی کردم و موفق شدم. در باز شد. “
از دیگر شرکتکنندگان پرسیدند چرا آنقدر دیر به خروجی رسیدند؟
یکی گفت: از پنجره پریدن منطقی نبود. چون زیر پنجره یک رودخانه بود.
دیگری گفت: خانوادهام حتما نگرانم میشدند و دنبالم میگشتند.
نفر بعدی گفت: راه پله بنظرم سریعترین راه بود.
و آخرین نفر گفت: انقدر درها را باز و بسته کردم تا توانستم در خروج را پیدا کنم.
یک کلیدواژه در این دو روایت نهفته بود، آن کلمه نوآوری است. سازنده قلعه با تحلیلها و بررسیها به برگزاری یک مسابقه رسیده بود و شخص گیر افتاده در قلعه به کتابها.
فکر کنم تا اینجا کمی متوجه تفکر طراحی شده باشید اما بیایید کمی اصولیتر آن را بررسی کنیم.
تفکر طراحی
یک رویکرد است.
رویکردی برای یادگیری، همکاری و حل مسئله.
فرآیند طراحی یک چارچوب ساختاریافته برای شناسایی چالشها، جمعآوری اطلاعات، تولید راه حلهای بالقوه، اصلاح ایدهها و آزمایش راهحلها است.
تفکر طراحی را میتوان به طور انعطافپذیر پیادهسازی کرد. به همان اندازه به عنوان چارچوبی برای طراحی دوره یا نقشه راه برای یک فعالیت یا پروژه گروهی عمل میکند.
تفکر طراحی چهار بخش دارد:
1. توضیح دادن:
توجه به مشاهدات عینی و سعی در مشاهدات انتزاعی برای درک و همدلی با محیط. هدف در این قسمت این است که به آگاهی و درک درستی از موقعیت دست پیدا کنیم.
2. ایدهپردازی:
مرحلهای انتزاعی و مربوط به خلاقیت. باعث کشف راهحلهای متفاوت و خلاقانه.
3. توسعه:
مرحلۀ آزمون و خطا، نقد و نمونهسازی تا ایدهای که به درد میخورد از میان دیگر ایدهها نمایان شود.
4. پیادهسازی:
اجرای ایدهای که پس از آزمودن پیدا شده است.
اتصال دو دنیا
در مثال بالا متوجه شدیم که دنیای عملیاتی که با ساختار، روالهای معمول و تصمیمگیریها سروکار دارد، کسبوکار را به تنهایی نمیتواند سودآور و یا بهرهوریاش را بیشتر کند و از طرف دیگر دنیای نوآورانه به تنهایی بدون هیچ دید عینی نمیتواند پیش برنده باشد،
پس باید ارتباطی میان این دو حاصل شود تا بتوان بهترین بهرهوری را برای کسبوکار پیشبینی کرد.
تفکر طراحی بین دو امر عینی و انتزاعی حرکت میکند.
به طوری که؛
دنیای عملیاتی، اجرای دنیای نوآورانه است و نوآوری اغلب میتواند از مشاهدات دنیای عملیاتی برای پیش رفت الهام بگیرد.
خلاصه مطلب
تفکر طراحی جای صحبت زیادی دارد و سعی دارم بیشتر آن را بشکافم و به درون مفاهیم اصلی آن سفر کنم، اما تا اینجای این مقاله متوجه شدیم که تفکر طراحی میان بخشی از کسبوکار که انعطافپذیری لازم رو ندارد و با بخشی از کسبوکار که بسیار منعطف است زیرا که خلاقیت درونش است، ارتباط برقرار میکند و سبب کارایی و بهرهوری بیشتر کسبوکار میشود.