اتفاقی که می‌افته عجیبه!

این اتفاق چیه؟

چی‌کار می‌کنه؟

بعد از دانشگاه، نه!

وقتی که وارد دانشگاه شدم، انگاری به این نتیجه رسیدم که بسه درس، وقتشه که رشد کنم.

عاشق کلمه رشد هستم.

ترم اول فقط با کنجکاوی و هیجان دانشجو شدن گذشت.

ترم دوم وارد کلاس تیراندازی شدم.

کلاسی که تمام انگیزه من رو حفظ می‌کرد.

حرف زدن با استادم قدم بعدی بود.

حرف در رابطه با اینکه خجالتی‌ام و نمی‌تونم کاری انجام بدهم.

بعد از این صحبت‌ها یک جلسه از تدریس کلاس به من واگذار شد.

درحالی که از سر تا پام روی حالت لرزش بودم، آنچه خوانده بودم را به دانشجوهای چندسال کوچک‌تر از خودم آموختم.

آموزش.

قدم بعدی شرکت در انتخابات انجمن علمی-دانشجویی بود.

قرعۀ برگزاری کارگاه‌ها به من افتاد.

باز هم آموزش.

مورد علاقه‌ام.

دفتری داشتم که ایده‌های کارگاه‌های متنوع رو در اون یادداشت می‌کردم و برنامه‌ می‌چیندم.

مسئول روابط عمومی همایش کتابخانه‌های دیجیتالی شدن قدم مهمی بود.

کاری که هیچ‌کس حتی خودم هم فکرش را نمی‌کرد، انجام دادم، حرف زدن با آدم‌های مختلف و معرفی کردن همایش.

پس از جنگ‌جال چند ماۀ همایش، وارد کنگره رشته شدم به عنوان کادر اجرایی. 

ما و آینده،

ایده اصلی کنگره را من و دوستم پیشنهاد دادیم و وقتی که به ما دو نفر اشاره شد گفتم یک قدم دیگه هم برداشتی ریحانه.

میون تموم این رفت‌وآمدها اجازه گرفتن از یکی از استادهایم سخت‌ترین کار دنیا بود.

ریحانه چرا نیستی؟

از دَرست مهم‌تره؟

ریحانه دیگه سر کلاس راهت نمی‌دم!

هشدارهایی که آروم از کنارشون گذشتم و کار خودم رو انجام دادم.

ورود به کار دانشجویی آخرین اقدام من قبل از کرونا بود.

در دفتر مهارت افزایی دانشگاه علامه طباطبائی.

باز هم آموزش.

دیگه حتی روزهای پنجشنبه و جمعه هم خونه نبودم.

تا زنگ تعطیلی کل دنیا به صدا در اومد.

یک هفته استراحت، در انتظار بازگشت زندگی، اما خبری نشد.

وقت رسیدن به کاری که همیشه آرزویش را داشتم، رسیده بود.

نویسندگی.

یادگیری، خواندن، نوشتن.

مثلثی که تمام دوران تعطیلی کرونا با من بود.

اما این همه ماجرا نبود.

یک همایش دیگه، تلفن، تو مسوئل روابط عمومی هستی، اینبار بلد بودم چیکار کنم. یک بار تجربه، دفعه بعدی رو آسون‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کنه.

کنار اینها درس خواندن برای امتحان ارشد.

و در نهایت برگزاری موفق همایش و قبولی در آزمون ارشد و بازگشت من به دانشگاه.

کلاس تیراندازی، کار دانشجویی، نوشتن و یادگیری مهارت‌های تازه.

وقتی به عقب نگاه می‌کنم خوشحال‌ترین آدم روی زمین می‌شم.

ممکنه به چشم کسی نیاد، ممکنه هر کدوم یه قدم کوچیک بوده باشه، اما برای من زندگی ایده‌آله و برای من رشده، برای من یک قدم از دیروز بهتر شدنه.

ادامه دارد و مطمئنا به این یادداشت اضافه خواهد شد.

 

زندگی من
برچسب گذاری شده در:             

2 نظر در مورد “زندگی من

  • آگوست 27, 2023 در 6:55 ق.ظ
    لینک ثابت

    سلام ریحانه عزیز
    نوشته‌ت رو خوندم، خیلی جالب بود.
    چه خوب که این همه تجربه‌های متفاوت داشتی در مسیر خواندن، نوشتن و یادگیری
    برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.
    موفق باشی

    پاسخ
  • اکتبر 28, 2023 در 7:00 ب.ظ
    لینک ثابت

    چه خوب که شروع کردی نویسندگی و همینطور ادامه بده

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *