هرگاه در وقت نوشتن اهنگی شروع به خواندن میکند، ناگهان نوشتهام، متن آهنگ را همراهی میکند. چرا به موسیقی علاقه دارم؟ حرفهای مغز را خلاصه شده بیان میکند. فکر میکنم همین کافی است برای جواب این پرسش. باران میبارد. اینجا
نگرانم!!
امروز دوست داشتم یادداشتم رو با این متن شروع کنم. یک یادداشت کوتاه. .don’t cry over the past, it’s gone .don’t stress about the future, it hasn’t arrived .live in the present and make it beautiful حال. بیشتر ما یا
آن روزها این روزها
آن روزها و این روزها وقتی به این عبارت نگاه دوختم، گذشته و حال در نظرم نمایان شد. احتمالا خیلی از شما هم همین نگاه را به آن روزها و این روزها داشته باشید. پس وجه تمایزی در دیدگاه من
ما درحال انجام چه کاری هستیم؟
ما دائم در حال تصمیمگیری هستیم. اینکه صبح زود از خواب بیدار شویم یا نه. اینکه به ارزهایمان و رسیدن به آنها فکر کنیم یا سرکوبشان کنیم. تصمیم بگیرم روزمان را شاد شروع کنیم یا با عصبانیت. اینکه مهربان باشیم
برای اینکه حالم خوب شه باید چیکار کنم؟
این سوالی است که روزی هزار بار از خودم میپرسم، یا حداقل در تمام مکالماتم با ادمها به این میرسم که هرکی به نحوی دنبال این است که حالش خوب باشد. هر ادمی ممکن است خسته بشود. دلش نخواهد زندگی
خانهی رویاییات را توصیف کن.
سلام بالاخره بعد از مدتها راهام به این سمت کج شد و گفتم بیایم یک دستی به سر و روی سایت بکشم که بدجوری خاک گرفته. روز اول تابستون. راستش را بخواهید از عملکردم در بهار راضی نبودم. خب یکسری
اول ماه
یک دی است. روزی نو. ماهی نو. دیشب تا نزدیکهای 4 صبح خوابم نبرد. خودم رو به فیلم دیدن مشغول کردم. یکی از علایق زیاده منه که اخر شب فیلم ببینم. برای همین دیر خوابیدن صبح هم دیر بیدار شدم.
حال و احوال
این روزا یه جوریایی به فکر حال خودمم. سعی میکنم از تموم تنشها دور باشم. دور، نه. منظورم این است که اگر تنشی خواست به سمتم شیرجه بزند آن را محکم بغل کنم. تاحالا شنیدید که میگویند اگر مشکلات، تنشها
به فکر خودت باش!
از دختر درون آینه پرسیدم: هر روز چقدر به خودت فکر میکنی؟ اولش شروع کرد تند و تند جملهها را پشت هم چیدن. از اون تحلیلهایی که نه من میفهمیدم چی هستن نه خودش. بهش گفتم: وایسا وایسا. اصلا بذار