احوال‌پرسی

امروز به این سوال رسیدم که چندبار حال خودت رو پرسیدی؟

به این نتیجه رسیدم که این روزها زیاد.

دائم از خودم می‌پرسم حالت چطوره؟ اگه خوبی برای چیه؟ اگه بدی چطوری می‌تونم حالت رو خوب کنم.

به این دقت کردم بیشتر از هر کسی با خودم هر می‌زنم. تو هم اینطوری هستی؟

گاهی وقت‌ها خوشحال می‌شوم از این که در احساس کردن تنها نیستم.

در شادی بی‌همراه نیستم.

خوشحال می‌شوم تو نیز به من بگویی که با من هم حسی.

داشتم می‌گفتم خیلی با خودم حرف می‌زنم.

درباره اتاق فکر داخل سرم با شما صحبت کرده بودم؟

اتاق فکر

اتاق فکر جاییه که ادم‌های مختلفی با سوابق و دیدگاه‌های مختلف در آن می‌نشینند و درباره موضوعی به بحث و گفت‌و گو می‌پردازند.

در اتاق فکر من 7 شخصیت وجود دارد.

نفر اول:

یکی از آنها پسر بچه‌ای بیش فعال است. سکوت اتاق را بهم می‌زند و با همه چیز بچگانه برخورد می‌کند. این پسر بچه دعوت شده به این اتاق تا اجازه نده همه چیز کسل‌کننده باشد. او به همه اجازه تحرکت می‌دهد.

نفر دوم:

کنار این پسر بچه پیرزنی نشسته و عصایش را از دست شیطنت‌های پسر بچه در مشت دستش می‌چکاند. این پیرزن دعوت شده تا با همه چیز مخالفت کند. غر زدن‌هایش گاهی وقت‌ها همه را خسته می‌کند. اما زمان‌هایی هم هست که تجربیات این همه سال زندگی کردنش به درد شکافی می‌خورد که آن 6 نفر دیگر درگیرش هستند.

نفر سوم:

کنار این پیرزن خانمی اتو کشیده نشسته است. او صاحب چندین کسب‌وکار بوده و درباره شکست‌ها و در کنارش موفقیت‌ها حرف می‌زند. کار او در این اتاق این است که اعتماد بنفس جمع را بالا نگه دارد.

نفر چهارم:

در کنار این خانم مردی 30 ساله نشسته که با جک‌هایی که تعریف می‌کند همه را به خنده می‌انداز.

نفر پنجم:

و کنارش دختر بچه‌ای امیدوار، در حالی که موهای عروسکش را شانه می‌کند نظراتی که از سنش بعید است را بیان می‌کند.

دو نفر مانده‌اند.

یک مرد میان‌سال و دختری که نوجوانی‌اش را طی می‌کند.

نفر ششم:

این مرد میان‌سال عاشق کارهای فنی است. او ینجاست تا اجازه ندهد قطعی اتصال و نرسیدن سیگنال حرف‌های این جمع دغدغه من حیف شود. او گاهی وقت‌ها با ذهن مهندسی‌اش راهکارهایی می‌دهد که همه چیز در یک چارچوب قرار می‌گیرند.

نفر هفتم:

و نفر آخر دختر جوانی که موهایش را گوجه بالای سرش جمع کرده و عینکی به چشم دارد. این دختر من هستم که خودکار به دست نشسته و ریز به ریز حرف‌های این 6 نفر را یاد داشت می‌کنم.

ساکت‌ترین عضو اتاق فکر، که از شلوغی‌ها و درگیرهای بیهوده به این اتاق پناه آورده تا ایده بگیرد، تا بدون که باید چیکار کند. 

دستاورد

افراد این اتاق باعث میشن من بیشتر فکر کنم، با منطق یا بی منطق، باعث میشوند من فکر هایم را چارچوب بندی کنم، از چند زاویه به انها نگاه کنم. و سعی کنم درحالی که این اتاق را ترک میکنم با ایده ای پخته باشد که درصد خطایش کمتر از وقتی باشد که بی فکر و بدون مراجعه به این اتاق کاری را انجام میدهم.

اتاق فکر
برچسب گذاری شده در:     

4 نظر در مورد “اتاق فکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *