حقیقت رو بخواهم بگویم این است که من عاشق تاثیرگذاریام.
تاثیر گذاشتن روی زندگی ادمهای اطرافم را خیلی دوست دارم.
احساس میکنم همین علاقه به تاثیرگذاری بود که پای من را به نویسندگی باز کرد.
امشب تجربهای داشتم که قلبم را به لرز درآورد.
خواهرم بهم زنگ زد و برای برقراری یک تماس از من راهنمایی خواست.
هر انچه که بلد بودم و شنیده بودم به او گفتم.
تماس که قطع شد با خودم گفتم: “اها، همین حس.”
همین احساس بود که باز من را محکمتر به طناب یادگیری چسباند.
همین احساس بود که به من انگیزهای دوباره داد.
ممنونم از خواهرم.
این را برای روزی مینویسم که یک ادم تاثیرگذار شده باشم.
احساس نو