گاهی خالی از هر فکر، خالی از هر احساسی میشوم.
گاهی فقط یک گوشه مینشینم و به خودم فکر میکنم. به انچه که میخواهم باشم. به انچه که از ان فاصله دارم. به حرفهایی که باید بزنم. به جاهایی که باید بروم.
تصمیم میگیرم تنها بروم یا با یک یا دو نفر همراه.
تصمیمم را میگیرم. بیشتر به این فکر میکنم که تنها رفتن، فایدهاش برایم بیشتر است.
گاهی یک انسان تنها میتواند با تمام جریانهای طبیعی دوست شود. این دوست شدن را با دوست داشتن خودش میتواند تجربه کند.
این جرقهای بود برای اینکه به این مطلب برسم.
انسانی که در هر شرایطی به دنبال نقطه مثبت است، قابل تقدیر است.
اشتباه نباید برداشت کرد که یک انسان حق ناراحتی و خستگی ندارد، نه.
منظور این است که در همان خستگی و ناراحتی نیز میتواند به نقطهای مثبت برسد.
نمیتوان مقابل غم و اندوه، ناراحتی و خستگی ایستادگی کرد یا فراموششان کرد.
تنها راهش این است با انها نیز دست دوستی بدهیم و به صلحی برسیم که خوشحالی را در کنار غم تجربه کنیم.
مادامی که ما خودمان را لایه پتو غم پیچانده باشیم، هیچ اتفاق تاثیر گذاری نمیافتد.
همه چیز به نگاه ما و خواسته قلبی ما برمیگردد.
کسی که از ته دلش بخواهد خوشحال باشد، حتی در مواقعی که تمام بدبیاریهای دنیا او را احاطه کردهاند، میتواند خوشحال است.
انتخاب اینکه زندگی شادی داشته باشیم یا زندگی غمگین، همه به ما، به قلب ما، به مغز ما و دید ما بستگی دارد.
هیچ کس نمیتواند ادعا کند زندگی اسان است. هیچ کس نمیتواند با یکسری فرمول راه زندگیِ شاد را یاد بدهد. هیچ کس نمیتواند ما را با یک سوپرایز، با حضورش شاد کند.
همه اینها موقتیاند.
چیزی که مهم است، این است که ما قلبمان را به روی شادی و خوشحالی و همچنین غم و اندوه باز کنیم.
زندگی تنها زمانی اسان میشود که نگاه ما به همه اطرافمان تعادلی داشته باشد که از ترکیب غم و شادی به دست امده است.
نمیتوانم منکر این بشوم که فکر نمیکنم. ذهن من فعال است. دائما دنبال فکری تازه یا کهنه میدود.
چیزی که میدانم این است که افکار کهنه ازارم میدهند و افکار نو قلبم را خالی میکنند.
خودم را به این عادت دادهام که در حال باشم.
اگر قرار است هفته دیگر جایی بروم، همان هفته برایش تصمیم میگیرم.
اگر قرار است موقعیتی را سنجش کنم به وقتش آن را بررسی میکنم.
سعی میکنم از قبل برای چیزی که در دور دست است، ذوق زده نشوم. همیشه این راه جواب نمیدهد اما باعث اسودگی قلب و مغزم میشود.
برای همین است که هر چه بزرگتر میشوم سکوت را به شلوغی، تنهایی را به جمعیت و رشد را به ثبات ترجیح میدهم.
از این من تازه خوشم میاید. منی که هر روزش را سعی در بهتر شدن میکند.
قلب من شاد بود را انتخاب کرده.
قلب من راه تعادل میان غم و شادی را یاد گرفته و این مرحله هنوز تکمیل نشده و در حال بهبود است.
مسیری طولانی را طی کرده و طی خواهد کرد.