امروز اولین برف سال بارید. اما روی زمین ننشست. زود کوله بارش را جمع کرد و رفت. اما قبل رفتنش باران شد و باران باد. امروز میشود هوا را نفس کشید. امروز پشت پنجره نشستم و ساعتی کوتاه را به
زندانی در خانه
امروز آمدهام پایین ساختمان بلندی که در آن زندانی شده بودم. بعد از چند وقت طولانی حالا پا روی زمین میگذارم. کمی قدم میزدم، شاید دیوانگی باشد اما دستانم را باز میکنم و میان درختان کاج میچرخم؛ و باز قرار