امروز به نکته‌ای برخوردم. نکته در قالب یک سوال بود. چرا ما همه چیز را می‌دانیم و چرا ما از همه آنچیزی که می‌دانیم استفاده نمی‌کنیم؟

درسته. این سوال چند نکته در خودش جای داده. اول ان دانشی و ان تجربه‌ای است که ما شخصا بدست آوردیم، دوم ان دانش و تجربه‌ی دیگران است که به یاد سپردیم و سوم عملگرایی است.

گاهی احساس می‌کنم همه ما در یک لجبازی با خود و دیگران غرق هستیم. می‌دانیم کار اشتباهی است اما باز تکرارش می‌کنیم و پایبندش هستیم.

مثلا یکی از لجبازی‌هایی که با خود می‌توانم داشته باشم این است که وقتم را صرف فضای مجازی بکنم. باید بگویم که می‌دانم که اینکار اشتباه است. می‌دانم که هم قلبم، هم مغزم و هم دستم علاقه دارند سراغ خواندن کتاب و نوشتن بروند یا حتی فیلم دیدن. اما نمی‌دانم ان بخش تنبل از کجا پیدا می‌شود و پافشاری می‌کند به این که در ان فضا بمانم. البته بحث فقط تنبلی هم نیست گاهی رودروایسی‌ها اجازه‌ی رهایی از گوشی را به من نمی‌دهند.

حالا امروز به این فکر می‌کردم که برای خودم یک دست نامرئی بسازم. دستی که روی دستم می‌زند تا گوشی را فقط در مواقع ضروری بردارم. دستی که به من اجازه می‌دهد رودروایسی و تنبلی را کنار بزنم. دستی که کمک می‌کند نوشتن را عقب نندازم، کتاب خواندن را رها نکنم و کارهای دانشگاهم را از یاد نبرم.

اسم آن را دست هول بده گذاشتم. شکلش را هم بالای میز مطالعه‌ و کارم چسبادم.

بریم ببینیم چی می‌شود.

هول بده
برچسب گذاری شده در:                                 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *