چند روز پیش با یکی از همکلاسیهای ارشدم سر یک کلاس بودم. من منتظر استاد راهنما بودم و او هم مشغول انجام دادن کارهای موضوع پایاننامهاش بود. همانطور که مشغول بودیم از من پرسید: «تو خلاقی؟» یکم فکر کردم، اول از همه این جمله به ذهنم آمد «که کسی نیست که خلاق نباشه» بعد برایش یک فلش کشیدم که نوکش رو به بالا بود. یه نقطه پاییناش گذاشتم و گفتم من اینجا بودم. خلاقیت در مغزم بود ولی چون کاری انجام نمیدادم خودشو نشون نمیداد. بعد یک نقطه دیگه بالاتر از نقطه قبل گذاشتم و گفتم الان اینجام؛ جایی که فهمیدم میخوام روی چه کاری تمرکز کنم و حالا خلاقیت درون مغزم کم کم تکون میخورد و برای اینکه بتوانم فعالترش کنم باید بیشتر تمرکز کنم، بیشتر بخوانم و بیشتر بنویسم.
خلاقیت و تمرکز
یک موضوع انتخاب کنید، یک هدف. ممکن است خیلیها از ما علاقهمون را بشناسیم که چه خوب روی همان تمرکز میکنیم. ممکن است خیلیها از ما نه، سردر گم باشیم که چیکاری دوست داریم و چه کاری باید بکنیم.
داخل پرانتز:
کلاسی شرکت میکردم که استاد روی تخته یک خطی رسم کرد، این خط به سمت راهاندازی یک کسبوکار حرکت میکرد. خلاصه این خط از این قرار بود که شما یک علاقهای دارید، بعد روی آن علاقه تمرکز میکنید تا ببینید دانش و یا تخصصش آن را دارید؟ مثلا من علاقه به پزشک شدن دارم، آیا دانشش را دارم؟ طبیعتاً نه! پس در ادامهاش برمیگردم و علاقهای را پیدا میکنم که دانش و مهارت انجامش را داشته باشم. بعد از آن مشخص میکنم که آیا این علاقهای و دانشی که درباره آن دارم، مورد نیاز مردم هست یا نه؟
این میتواند راهی باشد برای آنکه هدفتان را مشخص کنید.
از بحث بالا دور نشیم، گفتیم اونا که علاقهاشان مشخص است تکلیفشان روشن است؛ اما کسایی که هنوز سردرگماند یک راهکار دیگر هم دارند؛ سراغ چیزی بروید که حس خوب بهش دارید. ممکن است وقتی وارد زمینهاش بشوید دوستش نداشته باشید. اما چیزی را از دست نمیدهید. شما تجربه کسب کردید و این تجربه میتواند در ادامه کار، کمک شما باشد.
مهم این است که موضوعی پیدا کنید و تمرکز کردن رویش را شروع کنید.
خلاقیت و آگاهی
وقتی موضوع یا هدف پیدا شد. میرویم سراغ مطالعه و بررسی کردن. شاید در این کاوش، موضوعمان را خرد و خردتر کردیم؛ اما مهم اینجاست که میخواهیم دانشمان از موضوع را بالا ببریم و درموردش بدانیم.
بارها شده که برای نوشتن مطالب کم آوردم و تنها منبع نجاتبخش من خواندن بوده و سرچ کردن.
خواندن، باعث میشود در موضوعات عمیق بشوید. باعث میشود دیدگاههای مختلف را بخوانید و کم کم خودتان صاحب دیدگاه بشوید.
سرچ کردن، کمک میکند بفهمید در دنیا چه خبر، حرف اول را چی میزند و چه چیزهای تازهای درحال اتفاق افتادن است.
پرانتز دوم:
وقتی شروع میکنید به تمرکز و بررسی نباید خودتان را داخل یک اتاق تاریک نگه دارید. بیخبری و فعال نبودن در آن حوزه میتواند شما را بیشتر از قبل عقب بندازد. پس پنجرههای اتاق را باز کنید تا به روز باشید.
خلاقیت و کار
در حین کاوش باید فعال باشیم. احتمالا تجربه گذراندن یک درس نظری و یک درس عملی در دانشگاه یا مدرسه را دارید. شما جواب بدهید؟ الان بیشتر کدوم را به یاد دارید؟
من هنوز شکلاتی را که در درس حرفهوفن مدرسه درست کردم را به یاد دارم.
پس مهم این است که آنچه که میخوانید در کنارش کار کنید. یا دربارهاش بنویسید یا برای کسی شرح دهید و یا از آن در انجام کاری استفاده کنید.
خلاصه مطالب
هدف یا زمینه کاریتان را مشخص کنید. در موردش بخوانید و آن را در حتی فعالیتهای روزانهتان پیاده کنید تا کم کم سر و کله خلاقیت در حین کار پیدا بشود.