امروز با خودم تصمیم گرفتم که ذهنم را باز بگذارم.
عهدی کردم که به سراغ اینستاگرام نروم.
این روزها بدجوری به ذهنم گره خورده است وقتی برنامهاش را باز میکنم گذر زمان را احساس نمیکنم و چشم برمیدارم و متوجه میشوم که یک روز دیگر هم گذشته است.
میخواهم این گذر زمان را احساس کنم.
میخواهم افسرده شوم، شاد شوم.
اما بدون گوشی.
با ذهن خودم، درگیر در ذهن خودم.
این مسیری که میرویم اخرش الزایمری چیزی به سراغمان میاید بس که تنها به مغز ورودی میدهیم و خروجی قابل توجهی از ان نمیگیریم.
در دنیای امروزه اطلاعات، باید دور مغز یک قلعه ساخت و تنها مجوز به اطلاعاتی داد که برای اینده، برای ذهن و برای مسیر زندگیمان مهم هستند.
انفجار مغز
امان از این خوراکهای مغزی بیهوده.
واقعا همینطوره عزیزم تا از اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی حتی اخبار، دور نشیم این مشکل حل نمیشه.
گاهی وقتها میگم کاش موبایل هیچوقت اختراع نمیشد!
یا درحد همون نوکیا ۱۹۰۰ میموند و دیگه فراتر از اون نمیرفت!
اما خب تکنولوژی هم مثل سایر رشتهها پیشرفت و ما رو با یک جهان گسترده و پر از اخبار مواجه کرد.
اما باید یاد بگیریم که خیلی خودمونو درگیر اینجور فضاها نکنیم تا زندگی واقعی یادمون نره.