امروز وقتی از خواب بیدار شدی، تمام ذهنت دنبال خوابهایی بود که دیده بودی. خوابهایی که هرچند ممکن است مسخره و یا بچگانه باشند؛ اما همین خوابها تو را به جایی برد که فکرش را هم نمیکردی. دیدار با آدمهایی
چگونگی داشتن یک گفتوگو تأثیرگذار
درس تازهای که گرفتم برای داشتن یک گفتگو تاثیرگذار، من یاد گرفتم که بیان جزئیات و دقت به جزئیات بیان شده، تأثیر مثبتی در ادامه گفتوگو دارد. از کجا این را فهمیدم؟ یکبار در جلسهای، بعد از حرف زدن درباره
داستانهای کسبوکار: کشف
بیان نخست داستانها همه جا هستند، در یک کلاس دانشگاه، در جلسهای مهم درباره ارائه محصول، در یک اتاق بازی، شاید هم در یک واگن مترو. روزانه با میلیونها یا شاید هم میلیادها داستان سروکار داریم. این داستانها چه نوع
تاحالا توی معنی یک اهنگ غرق شدی؟
من الان دو روز است که از دنیای یک اهنگ بیرون نمیایم. راستی امروز وقتی داشتم یک داستان میخواندم با صفحه اول این کتاب مواجه شدم: «کابوسهایم را می فروشم ردپای دختر باران در جوی هویتِ دو قطره عاشق در
یکشنبه
یکشنبه. به او قول داد که به دیدارش برود. اما سیل امد، باران زد و باران تگرگ شد. طوفان امد و درخت سرکوچه را با خود برد. مگر میشد یکدفعهای تمام بلایای طبیعی سر از خانه و کوچه انها در
دو مرداد هزار و چهارصد
این که سعی کنیم به کودکانمان یاد بدهیم در همان سن کم کاری انجام دهند و انها را تشویق کنیم خیلی ارزشمنده. من علاقهی زیادی به بچهها دارم و دغدغهای که دارم این است که بتوانم به آنها یاد بدهم
معنای زندگی
ساکت نشسته بودم که خواهرم با پرتاب خودش در کنارم روی مبل بیمقدمه گفت: «میخواهی در مورد معنای زندگی بدانی؟». من که هنوز در شوک پرتاب چند امتیازی او روی مبل و لرزهی زمین بودم با سوالش اخمانم را درهم
یک شب معمولی
یک شب معمولی در خیابان پائو شمارِ بیستوپنجِ اروگوئه. آسمان چراغش را روشن کرده بود و زمین جای قدمهای آدمها نگینی میکاشد. در رستوران جک آلن معروف چه خبر بود؟