امروز بعد از اینکه ساعت 11 از خواب بیدار شدم و کمی زبان خواندنم. ذهنم الارم داد که خسته است و خوابش می اید. همه این الارم دلیلش این بود که شب بخاطر دارو نتوانستم خوب بخوابم و دائم چشمانم اطراف اتاق پرسه می‌زد برای همین به الارم مغزم بله گفتم و رفتم زیر پتو و سعی کردم بخوابم.

گاهی وقت‌ها نباید از خوابیدن فرار کرد. این از من به شما.

خلاصه وقتی می‌خواستم بخوابم، سعی کردم به هیچ چیز فکر نکنم. حتی به اینکه دارم سعی می‌کنم فکر نکنم هم فکر نکردم.

فقط حواسم را جمع نفس کشیدن کردم.

گاهی انگار از اتاقک سفید ذهن بدون فکر بیرون می‌پریدم. اما گوش به زنگ بودم. تا یک لک سیاه توجه‌ام را جلب می‌کرد یک نفس عمیق می‌کشیدم تا دوباره وارد اتاقک ارام و سفید بدون فکر بشوم.

با همین تمرکز به خواب رفتم.

با تمرین کردن است که می‌تونیم روی واکنش‌هامون، روی افکارمون و روی احساساتامون کنترل پیدا کنیم.

هیچی بهتر از این نمی‌تونه باشه که بتونیم کنترل همه چیزهایی که به ما ربط داره رو در دست بگیرم.

به تمرین و امتحان کردنش می‌ارزه.

چقدر امروز تونستی روی افکارت کنترل داشته باشی؟
برچسب گذاری شده در:                             

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *